الهی! در جلال رحمانی، در کمال سبحانی، نه محتاج زمانی، و نه آرزومند مکانی؛ نه کس به تو ماند، و نه تو به کس مانی، پیداست که در میان جانی، بل جان زنده به چیزی است که تو آنی.

الهی! یکتای بی‌همتایی، قیّوم توانایی، بر همه چیز بینایی، در همه حال دانایی، از عیب مصفّایی، از شریک مبرّایی، اصل هر دوایی، داروی دلهایی، شاهنشاه فرمانفرمایی، معزّز به تاج کبریایی، مسندنشین استغنایی، خطبه الوهیت را سزایی، به تو زیبد ملک خدایی.

الهی! نام تو، ما را جواز، مهر تو ما را جهاز، شناخت تو ما را امان، لطف تو ما را عیان.

الهی! ضعیفان را پناهی، قاصدان را بر سر راهی، مؤمنان را گواهی، چه عزیز است آن کس که تو خواهی.

الهی! از نزدیک نشانت می‌دهند و برتر از آنی. و دورت پندارند و نزدیکتر از جانی. تو آنی که خود گفتی، و چنان که خود گفتی، آنی: موجود نفسهای جوانمردانی، حاضر دلهای ذاکرانی.

الهی! جز از شناخت تو، شادی نیست، و جز از یافت تو، زندگانی نه. زندة بی‌تو، چون مردة زندانی است، و زنده به تو، زندة جاویدانی است.

الهی! فضل تو را کران نیست، و شکر تو را زبان نیست.

الهی! دلی ده که در آن آتش هوا نبود، و سینه‌ای ده، که در آن زرق و برق و ریا نبود.

ای کریمی که بخشندة عطایی، و ای حکیمی که پوشنده خطایی، و ای صمدی که از ادراک ما جدایی، و ای احدی که در ذات و صفات بی‌همتایی، و ای قادری که خدایی را سزایی، و ای خالقی که گمراهان را راهنمایی؛ جان ما را صفای خود ده، و دل ما را هوای خود ده، و چشم ما را ضیای خود ده، و ما را از فضل و کرم خود آن ده، که آن به.

* الهی نامه خواجه عبدالله انصاری